بسمالله الرحمن الرحیم
افزایش طول و قطر الت بدون بازگشت افزایش طول الت مردانی تناسلیچهارشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۳۴ ب.ظ
افزایش طول و قطر الت بدون بازگشت افزایش طول الت مردانی تناسلیاین کتابو حدود دوسال پیش توی ترمینال جنوب تهران خریدم. بیکار بودم، رفتم سراغ دکه کتابفروشی که همون نزدیکا بود و شروع کردم کتابا رو برانداز کردن و برگ زدن. فروشنده گفت: "میخوای یه کتاب خوب بهت معرفی کنم؟" با لبخند و کنجکاوی نگاهش کردم.
اومد بیرون و از بین کتابا اینو برداشت گرفت سمتم.
- این خیلی کتاب خوبیه!
گرفتم و تشکر کردم. برگ زدم. به نظر کتاب بدی نمیومد. جالب بود. قیمتش هم مناسب بود.
به خصوص دو جملهای که روی جلد کتاب از برایان تریسی و آنتونی رابینز در توصیهی این کتاب نوشته بود نظرمو جلب کرد و نسبت به محتوای کتاب کنجکاو شدم.
خریدمش.
#لطفاً_متفاوت_باشید در واقع لیستی از دستورالعملهای ساده و کاربردیه برای داشتن روابط اجتماعی بهتر و تقویت اثرگذاری یا همون کاریزما.
کتاب راحتیه. زبان سادهای داره و خوندنش کار نداره.
ولی عملی کردنش، اونطور که من حساب کردم، اگه آدم ثابت قدم و منظمیباشی، دو سال و ۶ ماه و ۲۱ روز طول میکشه.
و این کار سختیه!
پیرمرد مهربون و خوش برخوردی بود. معلوم بود خودش هم از بعضی دستورالعملهای این کتاب استفاده کرده بود. دیگه ندیدمش که ازش بابت معرفی این کتاب تشکر کنم. .
#کتاب_خوب
.
اثر #آلن_پیز و #باربارا_پیز
.
پ.ن:
اگه پایه باشید دوست دارم دستورالعملهای این کتابو استوری کنم و هر دستورالعمل رو قدم به قدم با هم انجام بدیم. اگه مایلید موافقت تونو تو کامنتا اعلام کنید. اگه پنج نفر یا بیشتر شدیم من استوریاشو شروع میکنم.
فقط نکته اش اینه که این یکیو باید مشارکت فعال داشته باشید.
اگه پایه این بگین تا استوریاشو شروع کنم☺
❤
.
.
#مهارت_های_ارتباطی
#کاریزما
#اثرگذاری
امیدها میمیرند و امیدهای تازهای سبز میشوند.
گاهی باید دست به تیغ شوی،
بطن زندگی ات را بشکافی و تکهای از وجودت را
- مانند کبدی عفونی -
ببری و دور بیندازی.
بدون بیهوشی!
بدون بی حسی!
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
چگونه در فصل سرما از پوست مان مراقبت کنیم؟شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
به مناسبت روز مادرشما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
به مناسبت روز مادرچوپان جوان در نظر اول چنان مفتون و مجذوب او شده بود که پنداری روح جهان را در برابر خود میدید و شیفته وار به چشمان سیاه و لبخند اسرارآمیز او مینگریست. احساس میکرد نگاه و لبخند او به زبانی سخن میگویند که در سراسر جهان با آن آشنایی دارند: زبان عشق.
و عشق آن چیزی بود که حتی از انسان و صحرا قدمت بیشتری داشت و قدرتی بیشتر.
آن دختر لبخند میزد، چوپان جوان میپنداشت که در تمام عمر در انتظار چنین لبخندی بوده است. پنداری دوسال چوپانی کرده بود، به آفریقا آمده بود، یک سال در دکان بلورفروشی شاگردی کرده بود، و سرتاسر صحرای پهناور را با تحمل آن همه زجر و زحمت پیموده بود، تا لبخند آن دختر را ببیند. و همهی آن چیزها مقدمهای بر آن اصل بوده است.
لبخند او زبان عشق بود.
زبان زندگی بود.
... به یاد آورد که روزی بادی که از طرف مشرق میوزید، عطر وجود این دختر را به مشام او رسانده بود. و از همان روز بی آنکه بداند چنین دختری در جهان وجود دارد به او دل بسته بود و شاید این عشق اسرارآمیز - عشق به دختری که هنوز او را ندیده بود- بی آنکه بداند و بفهمد او را واداشته بود که به صحرا بیاید و اسرار جهان را کشف کند.
... صدای او را از زمزمهی روح نواز باد در نخلستانها دلنشین تر مییافت.
#کیمیاگر
#پائولوکوئیلو
تعداد صفحات : 1